بچه ها رو بال ملائکه بزرگ میشن
علی ما از بچگی خیلی بلا سرش اومده. بعضی از اونا رو اینجا مینویسم: تازه سینه خیز شده بود كه از غفلت ما يه بار به سمت بخاري رفت و كف هر دو دستش رو چسبوند به بخاري كه تاولهاي بزرگي زد و تا چند روز مداواش ميكرديم. حدود ده تاول داشت. يه بار سوار موتور شده بود و وقتي ميخواست پياده بشه پاش چسبيد به اگزوز موتور و تا دوماه طول كشيد كه زخم عميقش خوب بشه. تازه راه افتاده بود که يك بار رفتيم خونه يه بنده خدايي و علي به قمست كتابخانه رفت و زمين خورد و گوشش خورد به كنار قفسه و در حد پارگي زخم شد ولي خدا رو شكر پاره نشد. اما هنوز بعد از دوسال جاش مونده و همیشه میمونه. يه...