علیعلی، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

علی ما

از کچلی تا مو داری

وقتی از اصلاح موهای سرت نفرت داری و به شدت حساسی که یک مو روی صورتت بیفته. مخصوصا از قیچی زدن به موهات و مخصوصاتر از قیچی زدن جلوی موهات؛ اونوقته که بابات به این فکر میفته که تا چند ماه از داشتن موهای زیبا محرومت کنه و خیال خودش رو راحت کنه تا دیگه ماهی یک بار مجبور نشه به خاطر اصلاح موهای سرت باهات کلنجار بره! و هیچ فکری بهتر از این نیست که کچلت کنه: - وقتی میخوابی خیلی دوست داشتنی میشی و دلم برات میسوزه که چرا بعضی وقتا دعوات میکنم مخصوصا وقتی که کچل میخوابی عزیزم. اما هیچکس اندازه خودت از این ماجرا خوشحال نشد و بعدش کلی ذوق کردی که مو نداشتی...   - بعد یه ماه که رفتی خونه پسر عمه هات، تازه فهمیدی که چه چیزی رو از دست دادی.....
12 مهر 1392

یک روز آفتابی زمستاني و بیرون زدن از خانه

چند روزه که هوا کمی گرمتر شده و آدم هوس میکنه که از خونه بزنه بیرون. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و برای اینکه در خونه نپوسیم بیرون رفتیم و علی رو کلی گردوندیم و بهمون خیلی خوش گذشت. ما هر وقت فرصتی دست میده حتما به باغ و بوستان میریم و کلی حال و هوا عوض میکنیم. و اگر هم چنین فرصتی دست نده به دستش میاریم  از این فرصت بدست آمده استفاده کامل رو بردیم و چندتا عکس هم گرفتیم  . واقعا تو این فصل دلچسب بود... اما عکسها: ١- این چند تا عکس رو بدون دخالت من، خود علی کوچولو ژست گرفته و باباش ازش عکس انداخته. همه حالات از خودشه   ٢- با اصرار خواست كه بره بالاي اين آسياب آبي و ما هم بهش گفتي...
4 بهمن 1391

سوالات عجيب و غريب علي كوچولو

بچه ها تو اين سن خيلي سوال ميپرسن و گاهي سوال‌هايي مي‌پرسن كه بزرگترها نمي‌دونن چي بگن! چرا من امام نمي‌شم؟ چرا من خدا رو نمي‌بينيم؟ چرا آب مي‌خوريم؟ چرا تشنه مون مي‌شه؟ چرا ما خواب مي‌بينيم؟ و خيلي سوال‌هاي جور وا جور كه من هم به فراخور سنش بهش جواب ميدم. هميشه هم تو جواب دادنم دقت مي‌كنم كه بهترين جواب رو بدم كه بفهمه.   ...
20 دی 1391

علی ابراهیمی پسر بازی گوش

علی ما خیلی ماشاءالله پر جنب و جوشه. از وقتی که از خواب بیداد میشه قرار نداره و همش در حال بازیه. بازیهاش هم طوری نیست که یه جا بشینه و بازی کنه، نه!‌ مگر اینکه پازل‌هاش و حل کنه که اونم خیلی زود انجام میده. وقتی که من هم در کنارش باشم یکی از بازیهاش اینه که میاد سراغ من و آرامش را از من میگیره. (البته اومدنش هم نوعی آرامشه). اگر نشسته باشم و تکیه داده باشم میاد میره پشت پشتی و میره رو کولم. اگر تکیه نداده باشم هم میاد میره رو کولم و سوار گردنم میشه. اگر خوابیده باشم و یا لم داده باشم میفته رو شکمم و میپره بالا پایین. اگر به صورت خوابده باشم هم میاد میره رو کمرم. اگر پشت کامپیوتر نشسته باشم میاد میشینه رو پام. اگر نما...
16 دی 1391

اولین روز جدایی علی کوچولو از مامان و بابا

اولین باری که علی کوچولو به مدت یک هفته پیش ما نموند و پیش مادر بزرگ و پدر بزرگش رفت روز عرفه سال ١٤٣٣ هجری قمری بود. چون روز عرفه بود دقیقا یادم موند. به همین دلیل تاریخ قمری رو گفتم. فکر کنم مصادف با پنجم آبان ١٣٩١ هجری شمسی بود. علیرغم اینکه فکر میکردیم که بی تابی میکنه و بین راه از رفتنش پشیمون میشه، خیلی هم بهش خوش گذشته بود و اصلا دوست نداشت که برگرده. وقتی که داشتیم با تلفن باهاش حرف میزدیم که میخواهیم بیاریمت، داد میزد که نیایید و من خونه نمیام. دیگه داره باورمون میشه که علی بزرگ شده و چقدر زود گذشت این چند سال. علی تو ٥ سالگیه که دقیقا چهار سال و دو ماهشه. چقدر زود دیر میشود...  ...
16 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی ما می باشد