از کچلی تا مو داری
وقتی از اصلاح موهای سرت نفرت داری و به شدت حساسی که یک مو روی صورتت بیفته. مخصوصا از قیچی زدن به موهات و مخصوصاتر از قیچی زدن جلوی موهات؛ اونوقته که بابات به این فکر میفته که تا چند ماه از داشتن موهای زیبا محرومت کنه و خیال خودش رو راحت کنه تا دیگه ماهی یک بار مجبور نشه به خاطر اصلاح موهای سرت باهات کلنجار بره! و هیچ فکری بهتر از این نیست که کچلت کنه:
- وقتی میخوابی خیلی دوست داشتنی میشی و دلم برات میسوزه که چرا بعضی وقتا دعوات میکنم مخصوصا وقتی که کچل میخوابی عزیزم. اما هیچکس اندازه خودت از این ماجرا خوشحال نشد و بعدش کلی ذوق کردی که مو نداشتی...
- بعد یه ماه که رفتی خونه پسر عمه هات، تازه فهمیدی که چه چیزی رو از دست دادی...
- و وقتی به عروسی میری مجبور میشی کلاه بذاری تا جبران زیبایی موهات رو بکنه
- وقتی برای تعطیلات به شهرستان رفته بودیم با دیدن گوسفندان پشمالو دستی به سرشون کشیدی و شاید تو دلت بهشون گفتی: عجب موهای بلندی داری بَبَیی
- ولی خداییش وقتی هوای بهار میوزد این کله بی مو و کچل است که میتواند این طراوت هوا را حس کند...
- الان دیگه اردیبهشت هست و حدود چهار ماه از اون روزی که موهات رو کچل کردیم میگذره و دیگه نمیشه بهت گفت کچل...
- و با بزرگ شدن موهات خودت هم احساس بزرگی میکنی...
- ولی هنوز اینقدر بزرگ نشدی که وقتی از خواب میپری و یک منظره کمیاب و بسیار دیدنی رو ببینی به جای اینکه ذوق زده بشی و عکسهای زیبایی به یادگار بگیری، بی حوصلگی به خرج میدی و بهانه های کودکی میگیری...